باید باور کنم یا نه
تویه خوابم یا بیداری
محاله اما تو دستام
داری دستات و میزاری
چقدر دور بود تو رو داشتن
تو اون روزهای تنهایی
شاید رویاست ولی حالا
کنار من همین جایی
من نگاه تو رو میخوام
روی ماه تو رو میخوام
آسمونه دو تا چشمه
بی گناه تو رو میخوام
بهت قول میدم از حالا
تا روزی که نفس دارم
تمام قلبم رو با عشق
به دستای تو بسپارم
بهت قول میدم از حالا
چه تو شادی چه تو غم ها
شریک لحظه هات باشم
از امروز تا ته دنیا
امروز غروب خيلي دلم گرفته بود، دنبال يه جاي دنج مي گشتم كه با خودم خلوت كنم
دنبال يه پاتوق براي فرار از افكار مزاحم...
راستش من هر وقت كه دلم مي گيره يا اينكه احساس تنهايي مي كنم سعي مي كنم به طبيعت پناه ببرم و راستش يه پاتوق تو دل طبيعت دارم، با چشم اندازي زيبا و دل فريب بر بلنداي كوه.
وقتي كه از اون بالا به پايين نگاه مي كني همه چي رو كوچيك مي بيني اونوقت هرچي كه غم وغصه بزرگ تر باشه از اون بالا كوچيك تر ديده مي شه.
وقتي از بالا به پايين نگاه مي كني و ميبيني كه مردم چه با عجله و شتاب بدنبال آرزوهاشون از هم سبقت مي گيرن بي اختيار خندت مي گيره و تو اون بالا فارغ از همه چي زل زدي و تماشاشون ميكني.
هرچي كه بالاتر ميري احساس مي كني كه به خدا نزديكتري و هرچي كه از دنيا و آدماش دور ميشي آزادتر.
اون بالا اينقدر به آسمون نزديك ميشي كه اگه دستت رو دراز كني ميتوني از ستاره هاي آسمون براي خودت هر مقدار كه بخواي بچيني. راستي راسته كه ميگن هر كس تو آسمون يه ستاره داره؟
كاش مي دونستم ستاره من كدومه؟