شاهراه خوشبختی
دوستانه،عاشقانه

 

امروز غروب خيلي دلم گرفته بود، دنبال يه جاي دنج مي گشتم كه با خودم خلوت كنم

دنبال يه پاتوق براي فرار از افكار مزاحم...

راستش من هر وقت كه دلم مي گيره يا اينكه احساس تنهايي مي كنم سعي    مي كنم به طبيعت پناه ببرم و راستش يه پاتوق تو دل طبيعت دارم، با چشم اندازي زيبا و دل فريب بر بلنداي كوه.

وقتي كه از اون بالا به پايين نگاه مي كني همه چي رو كوچيك مي بيني اونوقت هرچي كه غم وغصه بزرگ تر باشه از اون بالا كوچيك تر ديده مي شه.

وقتي از بالا به پايين نگاه مي كني و ميبيني كه مردم چه با عجله و شتاب بدنبال آرزوهاشون از هم سبقت مي گيرن بي اختيار خندت مي گيره و تو اون بالا فارغ از همه چي زل زدي و تماشاشون ميكني.

هرچي كه بالاتر ميري احساس مي كني كه به خدا نزديكتري و هرچي كه از دنيا و آدماش دور ميشي آزادتر.

اون بالا اينقدر به آسمون نزديك ميشي كه اگه دستت رو دراز كني ميتوني از ستاره هاي آسمون براي خودت هر مقدار كه بخواي بچيني. راستي راسته كه ميگن هر كس تو آسمون يه ستاره داره؟

كاش مي دونستم ستاره من كدومه؟

 




نوشته شدهجمعه 13 تير 1392برچسب:ستاره,پاتوق,خدا,آسمون,احساس, توسط سعيد
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.